یه تیکه سنگ وقتی نمی توانی زیر باران خیس شوی//
آوازی بخوانی//
که برگ ها نریزند//
قدمی برداری//
که ابرها نترسند//
وقتی هیچکس از هیچکس نمی پرسد//
چه اتفاقی برای تو افتاده است//
تبدیل به باد شده ای./
فقط اومدم با خودم و خودت تو این میعادگاه تنگ و بی بازدید خداحافظی کنم... دیگر دیدارمان به نمی دانم آن کجای فراموشی... دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند... دیدار من و تو که همدیگر را دیریست ندیده ایم و انگار نخواهیم دید...